سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























مدیحه سرای بیتانه

                                           بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

عماریاسر گوید: امیرمؤ منان على (ع ) در جائى نشسته بود، کبوترى از هوا آمد، دور حضرت پرواز مى نمود، و به زبان خود به حضرت على (ع ) مى گفت : ((امروز پرواز مى کردم ، دیدم روى زمین دانه هائى ریخته ، سرازیر شدم تا آنها را برچینم ، صداى بال یک ((باز)) را شنیدم که به قصد شکار من آمده ، فرار کردم ، و به اینجا آمده ام ، به فریادم برس ، من به شما پناه آورده ام ، على (ع ) آستین خود را باز کرد و آن کبوتر در آستینش جاى گرفت .))
ناگهان على (ع ) دید، ((باز شکارى )) فرا رسید، و با زبان خود (که على (ع ) مى فهمید) عرض کرد: ((صید مرا رها کن )).
على (ع ) به ((باز)) فرمود: ((این حیوان به من پناه آورده ، من آن را به دست دشمن نمى دهم .
باز شکارى عرض کرد: ((چهار روز است گرسنه ام ، امروز این کبوتر را خواستم شکار کنم ، به تو پناه آورده است .))
على (ع ) فرمود: ((هرکس به من پناه آورد، ممکن نیست که او را پناه ندهم )).
باز شکارى گفت : یا على ! یا شکار مرا بده و یا من گرسنه ام مرا سیر کن ...آنحضرت که در فکر این بود تا از راهى که بسیار سخت بود باز شکارى را غذا دهد، که باز شکارى فریاد زد: ((دست نگهدار من جبرئیل هستم و آن (کبوتر) برادرم میکائیل است ، امروز مى خواستیم تو را امتحان کنیم و فتوّت و جوانمردى تو را بیازمائیم ، حقا که جوانمرد هستى



نوشته شده در دوشنبه 91 بهمن 9ساعت ساعت 5:44 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید
طبقه بندی: پناهندهگی کبوتر به علی علیه السلام

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin